به خدایی که بذل جان او را


پایهٔ اولین احسانست

کمترین پایه لطف و صنعش را


باد نوروز و ابر نیسانست

که مرا در فراق خدمت تو


زندگانی و مرگ یکسانست

از هر آسانیی که بی تو بود


خاطر و طبع من هراسانست

می کشم در فراق سختیها


هجر یاران به گفتن آسانست

دل و جان تا مقیم خوارزمند


وای بر تن که در خراسانست

خوشدلی در جهان طمع کردن


هم ز سودای طبع انسانست